OtherBlogs |
فرستادن نظرات
|
Tuesday, October 01, 2002
٭ از وبلاگ قاصدك:
Monday, September 30, 2002 ● نوشتهُ امروزم ديگرگونه است. اما از من است و نوشتنش لازم بود. كمي تاب بياوريد. دلم از مرگ بيزار است كه مرگ اهرمن خو آدمي خوار است سرم درد مي كند. به هزار و يك دليل كه هيچ كدام تازه نيستند. از چهار صبح طول و عرض اين جا كه خانهُ من نيست را پيموده ام و نمي دانم چرا نگاه تلخش از پيش چشمانم دور نمي شود. نه اولين است و نه آخرين. حتي دوست يا رفيق يا آشنايم هم نبوده است. كشته است و مي گويند كه بايد كشته شود. اما تلخي نگاهش تلخم كرده است. مثل زهر. سرم درد مي كند. اما اين نوشته را اين جا مي گذارم.بيانيه هم صادر نمي كنم. من سالهاست تلاش مي كنم تا آدمي دستيار اهرمن نباشد. دليلهاى اصلى اى كه فيلسوفان، جامعه شناسان، روانشناسان، حقوقدانان و همه آنانى كه تجربه هاى تاريخى جامعه هاى انسانى را بررسى كرده اند در رد مجازات اعدام آورده اند، از اين قرارند: انسان تركيبى است از واقعيت و امكان. گذشته وى و حال وى واقعيتى را مى سازند كه در پرونده وى ثبت است. اين پرونده را فقط مرگ مى بندد. انسان تا زنده است، بخش بزرگى از وجود او را امكانهايى مى سازند كه به روى او باز هستند و يا او آنها را به روى خود مى گشايد. اين يكى از معناهاى آزاد بودن انسان است. اعدام كردن يك نفر به خاطر جرمى كه در گذشته كرده، تقليل او به گذشته اوست. اين كار چون تماميت وجود انسانى را در نظر نمى گيرد، به اين كليت تركيب شده از امكان و واقعيت احترام نمى گذارد و از انسان امكان دگرگون شدن اخلاقى را مى گيرد، انسانى نيست. اين دليلى بود فيلسوفانه در رد مجازات اعدام. از بر حق بودن اين مجازات دفاع مى كنند، چون معتقدند با وحشتى كه برمى انگيزد مانع تكرار جرمهايى مى شود كه اين مجازات درخور آنهاست. جامعه شناسان و روانشناسان بارها و بارها اين ادعا را بررسى كرده اند و ثابت نموده اند كه به هيچ رو چنين نيست. اعدام اتفاقاً توان خشونت ورزى شديد را بالا مى برد، چون جامعه را به خشونت عادت مى دهد. جامعه از طريق اعدام به خشن ترين شكلى انتقام مى گيرد و اين هنجار را رواج مى دهد كه براى تلافى كردن محق هستيم خشونت بورزيم. افزون بر اين ثابت شده است كه مجازات اعدام را عمدتا در حق كسانى روا مى دارند كه دستشان به جايى بند نيست و امكان اعمال نفوذ ندارند. به عنوان مثال در امريكا عمدتاً مجرمان برخاسته از ميان سياه پوستان و قشرهاى محروم هستند كه به اين مجازات محكوم مى شوند. در ديكتاتورى ها اعدام كردن شكل آشكار و به اصطلاح قانونى سر به نيست كردن مخالفان و دگرانديشان است. حتى اگر پاى اين عاملهاى طبقاتى، نژادى و سياسى در ميان نباشد، وقتى جامعه اى عضوى از خود را سر به نيست مى كند كه در حل يك نابهنجارى وامانده است. جامعه ضعف خود را به نمايش مى نهد، به نمايش مى نهد كه نظام تربيتى و اخلاقى آن شكست خورده، بى عدالت بوده، خود امكان جنايتى را فراهم ساخته و اكنون به جاى اصلاح خود و اصلاح فردى مجرم حد شعورش فقط تا به آنجا مى رسد كه مجرم را بكشد. اعدام خود نوعى قتل است. جلوه قانونى آن در كشورهاى فاقد فرهنگ جزايى دموكراتيك چيزى از زشتى آن نمى كاهد. برگرفته از نوشتهُ خانم كيواندخت قهاري نوشته شده در ساعت 8:42 a.m. توسط gol
| ]
|